دکتر غلامعلی بسکی که «پدر طبیعت ایران » و « بابا بسکی» لقب گرفته است، در سال ۱۳۱۰ ه.ش در روستای «بسک» شهرستان سبزوار، دیده به جهان گشود. وی پس از اخذ مدرک دیپلم از دبیرستان حاج ملا هادی سبزواری و کسب موفقیت در آزمون پزشکی سراسری، به پایتخت عزیمت کرد و با تلاشهای بیوقفه توانست مدرک دکترای خویش را از دانشگاه تهران اخذ نماید.
علاقه وافر دکتر بسکی برای طی مدارج عالیه تحصیلی، او را به تخصص در رشتهی جراحی زنان و زایمان کشانید . در سال ۱۳۴۵ در این رشته از دانشگاه تهران فارغالتحصیل گردید و در پی علائق انساندوستانهاش که حاصل مطالعات اجتماعی و عرفانی او بود ، شهرستان گنبد کاووس را برای محل خدمات درمانی خویش برگزید. در سال ۱۳۴۸ ، دکتر بسکی، با همیاری همسر خود، خانم شفیقه گلعذار که تحصیل کرده ی پرستاری و مامائی بود، اولین بیمارستان و زایشگاه خصوصی استان مازندران آن زمان را بنا نهاد و با تمام نیرو در جهت کمک به بیماران و مادران این منطقه محروم همت گماشت.
در این دوره ،دکتر بسکی تحت تأثیر افکار و اندیشههای متفکرانی چون مولانا، سعدی، حافظ، گاندی، دکتر آلبرت شوایتزر و انیشتین به نگرش های نیک اندیشانه ای گرایش یافت که احترام به همنوع و تلاش در جهت تعالی روحی و جسمی را در صدر اندیشه و عمل قرار می دهند.
در راستای چنین اهدافی بود که دکتر بسکی به ساختسرای گاندی و سرپناه دکتر آلبرت شوایتزر همت کرد. سرای گاندی با پذیرائی از فرزندان و محصلین با هوش منطقه که بعلت محرومیت و فقر قادر به ادامه تحصیل نیستند این امکان را برای آنان فراهم می کرد و می کند. چشم انداز سرپناه آلبرت شوایتزر هم کاهش آلام بشری نزد بیمارانی بود که به علت ابتلاء به سرطان رنج عظیمی را متحمل میشدند. در کنار این طرحها ، دکتر بسکی با ساخت مدرسه و استخر شنا، به مشارکت در اعتلای پرورش و آموزش منطقه پرداخت و بعدتر با راهاندازی اولین دارالایتام شهرستان گنبد، دایره توجهات انساندوستانه اش را همچون رنگین کمانی جلوه گر ساخت.
کار و تلاش بیوقفه و بیخوابیهای فراوان در مسیر پرتلاطم درمانی و اجتماعی همواره سلامتی دکتر بسکی را به مخاطره می انداخت . اما تامل در وضعیت جسمیاش، فراز جدیدی ازتفکرات «زیستی» را بر او گشود. با مطالعه در اسرار طبیعت و رمز و راز آفرینش در زیست و سلامتی انسانها به این اعتقاد رسید که کره بیبدیل زمین ، برای بقا نیازمند صیانت و حمایت است. پس از آن همه نیرو و امکانات خود را وقف حمایت از محیط زیست نمود. از جمله با ترجمه و انتشار کتاب «چگونه سیاره زمین را دوست بداریم» و برگزاری جلسات و سمینارهای متعدد تلویزیونی به کار فرهنگ سترگی در آگاهسازی جامعه دست یازید.
دکتر بسکی با پشتکاری شور انگیز برای تعمیم بخشیدن به یافتههایش و ابراز همواره ی نگرانی اش از بیتوجهی مردم و مسئولین به امر حیاتی حفاظت از محیط زیست، اموال خود را هم در طبق اخلاص گذاشت تا به فعالیت های محیط زیستی و از آنجمله درختکاری در اقصینقاط کشور یاری رساند.
با مروری در احوالات او در می یابیم که این مرد بزرگ دهه ها است خطراتی را احساس و گوشزد میکند که جامعه ما بیش از پیش با آن دست به گریبان است. برای مثال، معضل بیآبی که جنگ بین جمعیت های انسانی را دامن می زند ناشی از بیتوجهی عظیم و ریشه دار به این موضوع حیاتی است . اگر توجه شایسته و بایستهای به تعلیمات و اندرزهای دکتر بسکی نشود، خیلی زود دیر خواهد شد و خسارات غیرقابل جبرانی بر ای جامعه به بار خواهد آمد.
امید که نیات این مرد بزرگ و نیکاندیش، باغبان شایسته این مرز و بوم، با همیاری تک تک ما جامه ی عمل بپوشد.
عاشق ترین عاشق ها
دکتر غلامعلی بسکی در اول بهمن سال ۱۳۱۰ در سبزوار استان خراسان رضوی به دنیا آمد؛ ۱۹ مهر ۱۳۹۲ بر اثر سکته مغزی از سخن گفتن باز ماند؛ ۲۳ مرداد ۱۳۹۸ به سفر بی بازگشت رفت و ما را تنها گذاشت ایشان سالها پیش مرا متولی موقوفات خود معرفی کرد و مسئولیت سنگینی بر عهده من نهاد. از آن زمان تاکنون بر آنم که با تمام عشق و توان خود بکوشم تا خواسته های او را محقق سازم. بنده و دیگر وراث در ابتدا بر آن شدیم با تشکیل NGO (سمن) سبزگامان ،بسکی و نوسازی بیمارستان و افزایش ظرفیت های خدمت رسانی همچنین راه اندازی پارک دکتر بسکی در منطقه محروم استان گلستان پیام او را طنین دهیم و خواسته هایش را در افزایش تاب آوری طبیعت رنجور ایران پیگیری کنیم. رفته رفته به این تصمیم رسیدیم که با تأسیس بنیادی علمی به نام ایشان امکانی فراهم آوریم تا جوانان این مرز و بوم در آن برای توسعه و آبادانی کشور عزیزمان تلاش کنند.
روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه روز اعلام حضور بنیاد علمی فرهنگی بسکی است. این روز فرصتی را برای مؤسسات علمی دولت ها اجتماعات مدنی و دانشمندان فراهم میکند تا در مورد صلح و توسعه که از اساسی ترین مفاهیم اجتماعی است، به بحث و تبادل نظر بپردازند. به زعم بنده دکتر بسکی عمری با گفتار و کردار پر شور و شتابش برای تحقق آرمانهای انسانی کوشید کارنامه آن زنده یاد نشان می دهد که او در قامت متخصص و اندیشمندی خیرخواه برای توسعه پایدار سخن گفت و مبارزه کرد. او در جریان سالها طبابت خود اهمیت محیط زیست و نقش آن در تأمین سلامتی انسانها را دریافت؛ لذا معتقد شد دانش ورزی باید در خدمت حفظ و توسعه محیط زیست و گسترش صلح باشد. او در این مسیر همواره از تعصب دوری میکرد و این شعر مولانا را می خواند.
این جهان همچون درختست ای کرام سخت گیرد خام ها مر شاخ را
ما برو چون میوه های نیم خام زانک در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان سست گیرد شاخ ها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان سرد شد بر آدمی ملک جهان
سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است
کوتاه سخن آنکه بر این باورم رویکرد عاشقانه دکتر بسکی به علم و طبیعت از توجه عمیقش به میراث معنوی و فرهنگی ایران بارور بود. او همواره با مطالعه و تأمل بر اشعار و نوشته های عمیق و ژرف بزرگانی چون مولانا، حافظ، سعدی عطار و … بر فهم خویش غنایی جدید می بخشید.
در جهان فعلی با تمامی سیاهیهایی که در آن موج می زند هنوز می توان با وجود عاشقان کوشا و صادق به خوشبختی فکر کرد و در جهت آن به مقیاس توان خویش عمل کرد. به قول مادر ترزا ما نمی توانیم کارهای بزرگ انجام دهیم اما می توانیم کارهای کوچک را با عشقی بزرگ انجام دهیم.» به گمان بنده که عمری با دکتر بسکی زیسته ام او یکی از سالکان راه صلح و توسعه بود و از عاشق ترینها در زمانه ما در این راه بود. روحش شاد
خلیل فرشباف – متولی موقوفات و مدیر اجرایی بنیاد بسکی- برگرفته از کتاب حرمتدار حیات نوشته غلامرضا خاکی
دکتر بسکی الگوی خود بسندگی و خود ساختگی
زنده یاد دکتر بسکی را شخصاً بیش از سی سال بود که می شناختم اما آشنایی ام با ایشان بس قدیمی تر از این بوده است. پدرم همشاگردی دکتر در مدرسه ابتدایی بود و از او برایم در نوجوانی ام گفته بود. خواهرم نیم قرن پیش با دستان طلایی او در آن بیمارستان محقر گنبد از مرگ رسته بود و با تلاش بی چشمداشت او خود و نوزاد نارس هفت ماهه اش جان به در برده بودند. اما آشنایی شخصی من چهره دیگری از او ترسیم کرد که هر روز چیزی جدید و وجهی نو از او می نمود یک جان آتشین که همواره می خواهد بر انسان و جهان پیرامون خود به گسترده ترین مقیاس اثر بگذارد. هیچ گاه کلمه جهان در گفتار او غایب نبود.
روزی از دریچه طبابت، روزی سیاست روزی انسان دوستی و دستگیری نیازمندان مال و جان و در نهایت روزی رسید که همه آن نیات پسندیده را در گرو وظیفه ای بس بنیادی تر دید که اگر آدمیان به غفلت در انجام آن به راه خود روند هر نیت پسندیده دیگری ایتر خواهد ماند. او حفظ طبیعت را از گزند آسیب توسعه و آزمندی انسان مهم ترین وظیفه خود شناخت در آغاز راه خود را در تأثیرگذاری بر انسان و جهان کورمال کورمال می پیمود و جان بی قرارش هر روز او را به عرصه ای تازه می کشاند اما روزی که در نهایت شاهراه حفظ طبیعت به منزله کلید سعادت و ماندگاری بشر بر او آشکار شد.
دیگر در طی آن از پا نشست شاید من و شما با شیوه پیگیری این راه با او همقدم باشیم با که نباشیم اما به باور من مشکل بتوان کسی را یافت که تلاش های او را در تأثیرگذاری و تغییر نگاه دیگران انکار کند یا کوچک بشمارد. شیوه بیان و نوع نگاه خاص او به ارزشها و خدمات متعارف و نگاه انتقادی اش به زندگی امروزی ما که در تعارض با بستر زیست خود یعنی طبیعت است، از او شخصیتی تأثیر گذار ترسیم میکرد فی المثل وقتی میگفت که از نظر او یک متر جنگل چندین صدبرابر یک متر زمین در مرغوب ترین نقطه تهران می ارزد این گفته می توانست تلنگری در ذهن انسان غافل امروزی باشد که در تشخیص جایگاه ارزش ها تا بدین غایت به خطا می رود.
او مرا با بسیاری کسان که بی هیچ نمایشی گمنام در گوشه و کنار این کشور در همین مسیر گام می زنند آشنا میکرد از چوپان شمس آبادی که حال در یکی از کوهپایه های مشهد بدون نیاز به آب و با بهره گیری از دانش بومی پدران ما گستره وسیعی را سبز و شکوفا کرده بود؛ تا همشهری گنبدی اش که بام و در خانه اش را به تاکستان پر میوه ای بدل ساخته بود که آب و مواد غذایی اش منحصراً از چاه آبریز منزل تأمین می شد؛ تا نجار مشهدی که پشت بام خانه کوچکش را باغی سبز و خوش منظر ساخته بود همه اینها را در هر گوشه کشور می یافت و به ترویج شیوه های عمل و نگاه آنها همت می گماشت.
اما آنچه در او برای من گیراترین بود اعتماد به نفس خود بسندگی خود ساختگی و ایمان خدشه ناپذیرش به راهی بود که برگزیده بود. او در بسیاری از موارد با متخصصین و صاحب نظران مشورت میکرد اما در نهایت او بود که به سبک و سیاق خاص خود به پیش میرفت چقدر ما امروز به انسان های خود ساخته و یگانه که هر کدام جهان را از نگاه خود و نه الگوهای غالب بنگرند نیازمندیم. امروز چه چیز این خود ساختگی و خود بسندگی مردمان را تهدید می کند؟ تعمق در مسیر زندگی این بزرگوار از کودکی تا بعد می تواند راهگشای این معضل بزرگ باشد.
نظام آموزش امروز در همسان سازی الگوپذیری و اطاعت و تبعیت گله وار میکوشد و تلاش دارد که همه را همچون پرچین های کنار خیابان به یکسان هرس کند نظام آموزش کنونی یادآور پروکر استس راهزن اسطوره ای یونانی است که قربانیان خود را با تنها تختخواب خود همقد میکرد کوتاهترها را آن قدر میکشید و بلندترها را آن قدر میبرید که با تختش هم اندازه شوند. این نظام انسانهای میان مایه و متعبد و سر به زیر می پرورد و از جان های شیفته و مستقل و منتقد هراسان است. اما امروز که شیوه های همسان و کلیشه ای ،زندگی بقای انسان را به مخاطره انداخته به شجاعت هویت بخشی یگانگی خود بسندگی و خود ساختگی انسان ها نیازمندیم و از این منظر نیز دکتر بسکی چراغ راهی ست. کتاب حاضر میتواند این چراغ را به تمام کسانی که رهسپاران راه حقیقت هستند معرفی کند هر چند به اجمال و اختصار یادش گرامی.
عبد الحسین وهاب زاده بوم شناس و ایده پرداز مدرسه طبیعت در ایران – برگرفته از کتاب حرمتدار حیات نوشته غلامرضا خاکی
خوشبختی چیزی برای فهمیدن
یک جایی در شاهکار مایکل کورتیز کازابلانکا ریک به ایلسا رو میکند و می پرسد: «می خواهی برایت قصه ای تعریف کنم که آخرش را نمی دانم؟
ایلسا: تعریف کن
ریک دوستت دارم….
غلامعلی بسکی برای من و بسیاری از مردمی که او را از نزدیک می شناسند مثل آن قصه است؛ او آن قدر وطنش و مردمانش را دوست داشت که میکوشید هر لحظه با سبک زندگی اش آن را ثابت کند. پزشکی که با دوچرخه تردد میکرد تا نشان دهد شخصیت آدمها را مدل خودرو آنها معین نمی کند. آدم اگر سرزمینش را دوست دارد باید مثل حرفهای زیبایش زندگی کند و بکوشد با کمترین فشار به زیست بوم بیشترین حال خوش را برای زیستمندان همسایه بیافریند. از همین رو با پرهیز از مصرف پروتئین حیوانی سال ها پس از امروز را می دید که چگونه جهان گرمایی و تولید گاز متان می تواند نفس زمین را به شماره اندازد.
امروز که این سطور را می نویسم سازمان ملل متحد اعلام کرده که اگر همه مردم جهان مانند شهروندان کشور قطر زندگی کنند، ما به کره زمینی نیاز داریم که ۱۱ برابر بزرگ تر از کره زمین کنونی باشد و اگر همه مثل ایرانی ها زیست کنند. همچنان کره زمین باید ۴.۲ برابر بزرگتر شود اما میدانم اگر همه مثل بابا بسکی زیست می کردند. حتی یک دهم کره زمین میتوانست نیازهای همه مردم جهان را تامین کنند و چه خدمتی والاتر از این؟
شک ندارم که روح بسکی بزرگ امروز در شادترین حالت خود است، چون سبک زندگی او و میزان مسئولیت پذیری اش برای زیستمندان طبیعت وطنی که دوستشان داشت نشان میداد که کاملاً با یاخته یاخته وجودش درک کرده بود خوشبختی چیزی برای فهمیدن است و نه جایی برای رسیدن بسکی می دانست که مهم نفس حرکت است و نه مقصد که چیزی نیست جز تو هم مسافری در راه مانده دریافت شورانگیزی که در شیوه وصیتش برای پرهیز از کاربست سنگ بر مزارش می شد دریافت. ما اگر بسکی را دوست داریم که حتماً داریم، باید مانند او برای تبدیل دانایی فردی به دانایی جمعی بکوشیم؛ باید کاری کنیم که همه به بهشت بروند و باید دروازه های بهشت را در ایران بسازیم ژیناتر تاب آورتر از همیشه با امید خرد، شجاعت و صبوری در عین حال یادمان باشد غلامعلی بسکی هرگز و به هر قیمتی نکوشید تا برای آنها که کوررنگی دارند رنگین کمان باشد واقعیت ها و محدودیت ها را به خوبی درک میکرد و بر مبنای بضاعتش دنیا را جلا می داد. خصیصه ارزشمندی که ردپای شگرفش را میتوان در وابستگان و پیروان او که بخت بیشتری برای درک بابا بسکی داشتند رهگیری کرد. خاندان بسکی اینک کارآفرینانی موفق هستند کارآفرینانی که ملاکشان سود نیست، برکت است؛ برکتی که سبب می شود روزانه صدها نفر ناخودآگاه در مواجهه با آنها بگویند: خدا با با بسکی را بیامرزد؛ مردی که قصه ای را برای وطن آغاز کرد با کلیدواژه ‘دوستت دارم….. ‘
محمد درویش -رئیس کمیته محیط زیست در کرسی سلامت اجتماعی یونسکو – برگرفته از کتاب حرمتدار حیات نوشته غلامرضا خاکی